دِنگ... دِنگ...ساعتِ گيج زمان در شب عمر
ميزند پيدرپي زنگ
زهر اين فكر كه اين دم گُذَراست
ميشود نقش به ديوارِ رگ هستي من
لحظه">لحظه ام پر شده از لذت
يا به زنگارِ غمي آلوده است
ليك چون بايد اين دم گذرد
پس اگر ميگريم
گريه ام بي ثمر است
و اگر ميخندم
خنده ام بيهوده است
دنگ...، دنگ ....
لحظهها میگذرد
آنچه بگذشت ، نمیآید باز
قصهای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز.
مثل این است که یک پرسش بی پاسخ
بر لب سر زمان ماسیدهاست.
تند برمی خیزم
تا به دیوار همین لحظه که در آن همه چیز
رنگ لذت دارد ، آویزم،
آنچه میماند از این جهد به جای
خنده لحظه پنهان شده از چشمانم
و آنچه بر پیکر او میماند
نقش انگشتانم
برچسبها: فرشيد , اميد بی وفایی در عشق...
ما را در سایت بی وفایی در عشق دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : omid-euphoria بازدید : 245 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 22:57